iranian iranian
|
گاه با خود می اندیشم .. چقدر خوب است فراموشی وقتی نه می دانی کیستی نه می دانی چه بودی .. چه کردی! گویی در هاله ای از ابهام دوباره متولد می شوی اگر روزی فراموشی بگیرم .. تو را هم فراموش می کنم؟ که فراموش کردنت محال می شود .. تو ... تو .. تو .. من .. من .. من ما .. ما .. ما یادش بخیر ... چقدر می کشیدیم کلمات را پشت نیمکت های چوبی دبستان که کشیده شده بودن تا ابهام آینده ی ما!! یادت بخیر کودکی چه دورانی بود .. پر از فراموشی اطراف مادر غم نان داشت .. بابا آب نداشت دارا غم سارا را می خورد و کودکی هامان در فراموشی اطراف کودکانه می خندید و لی لی بازی می کرد! چه می نوشتم؟ ... ها .. یادم آمد از تو می گفتم .. تو .. کودکی؟!! فراموشی در با تو بودن مرا می خواند؟ گیج می زنند کلمات در فراموشی جمله هایم! براستی .. روزی فراموش می شوم در دیده ات؟ در ذهنت؟ .. در ... فراموش می شوم .. روزی اگر نباشم می دانم تو زودتر از من آلزایمر می گیری پزشکان می گویند: نوعی فراموشی است می دانستی؟ حال راحت فراموشم کن و گناهش را گردن آلزایمر بنداز! کلمات چه می خواستند و من چه نوشتم! ترس فراموش شدنم را در تو می جویم! فراموش می شوم در خاطره زمین! کاش آن روز نیاید! می ترسم از فراموش شدن! پ.ن: می خواهم فراموش کنم ... کاش من فراموشی شوم! [ چهارشنبه 90/10/21 ] [ 4:22 عصر ] [ حامد ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |